سلام برگل نرگس
به نام آن که انسان را مسافر کاروان انتظار گردانید
سلام اى گل نرگس، اى که شیرین ترین انتظار، انتظار توست
و بهترین منتظر، منتظر توست
مى توانم در یک کلمه پر معنا بگویم:
گر عشقى هست و عاشقى
نام تو معشوق و من عاشق و شیفته توأم
در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم که ظهورت را نزدیک گرداند
ما محتاج یک نگاه گذراى شما هستیم،
زودتر ظهور کن و قلب رهبرمان را شاد گردان
ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانیم.
خدا کند که بیایى و ما هم یکى از یارانتان باشیم
به جز دستهای پر قدرت تو راهی نیست
که قلب پر از فراموش من از نام پر از حیاط تو آکنده شود و می دانم ،
می دانم مهربانی تو را آن قدرت هست
که قلبم را چنان وسعتی بخشد که از محبت تو سیراب شود.
آقای من کرم کن و بر من بتاب ...
مـــــــن از اشکی کـــه می ریزد زچشم یار ، می ترســـــــــم
از آن روزی که اربــــــــــــــــــابم شود بیمــــــار ، می ترســـــم
همــــــه ماندیم در جهلــــــــــی شبیه عهد ِ دقیـــــــــــــانوس
من از خوابیدن منجـــــــــــــــــــی درون ِ غار ، می ترســـــــــــم
رها کن صحبت ِ یعقـــــــوب و دوری و غم فرزنـــــــــــــــــــــــــــد
من از گرداندن ِ یوسف ، ســــــــــــر بازار ، می ترســـــــــــــــم
همه گوینـــــــــــــــد این جمعه بیـا ، اما ! درنگــــــی کــــــــن
از اینکــه باز "عاشــــــــــــــورا" شود تکرار ، می ترســــــــــــــم
تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو میگردم
تو ای پیدا و نا پیدا به دنبال تو میگردم
رها از عالم خاکی به دور از هر چه ناپاکی
و همچون عاشقی شیدا به دنبال تو میگردم
من آن مجنون صحرا گرد تنها در بیابانم
که حتی در بیابانها به دنبال تو میگردم
تو را میجویمای زیباترین گلواژه هستی
تو ای عالمترین معنا به دنبال تو میگردم
تو را در قلب انسانهای عاشق پیشه معصوم
و در هرجای این دنیا به دنبال تو میگردم
و هر جایی که ردی از قدمهای تو میبینم
سری هم میزنم آن جا به دنبال تو میگردم
و گاهی هم خودم را بیسبب گم میکنم آقا
ز بس پیدر پی از هرجا به دنبال تو میگردم
من که باشم
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
پایه نظم بلند است و جهانگیر بگو
تا کند پادشه بحر، دهان پر گهرم
"حافظ"
*هر جمعه یک پیام به امید ظهور*
دلم دوباره ببین که شده پریشانت
عزیز فاطمه ای جان من به قربانت
برای روز ظهورت، برای آمدنت
چقدر مانده که کامل شوند یارانت؟
بگو چگونه بیایم چگونه آقا جان
به جستجوی تو و خیمه و بیابانت
به که قسم بخورم بی تو من کم آوردم
بس است این همه دوری بس است هجرانت
تو را قسم به صبوری قلب منتظران
عزیز فاطمه برگرد سوی کنعانت
عدالت علوی تو خواب این شهر است
فدای آن لبه ی ذوالفقار بُرّانت
اگر چه لایق احسان تو نبودم من
همیشه شامل من بوده است احسانت
از این حجاب پر از ابر آسمان، آخر
ظهور کی میکند آن روی ماهِ پنهانت؟
در بعضی روایات آمده که: « اذا ظهر القائم قام بین الرکن و المقام و ینادی بنداءات خمسة »، ( زمانی که حضرت قائم آل محمد (ع) ظهور کند بین رکن و مقام ایستاده و با پنج جمله، ندا خواهد داد ).
ألا یا اهل العالم أنا الامام القائم
ألا یا اهل العالم أنا الصمام المنتقم
ألا یا اهل العالم ان جدّی الحسین قتلوه عطشانا
ألا یا اهل العالم ان جدی الحسین طرحوه عریاناً
نقل شده که مرحوم سید بن طاوس قدس سره سحرگاه در سرداب مقدس، از حضرت صاحب الامر شنیدند که می گوید:
« اللهم ان شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا و بقیة طینتنا و قد فعلوا ذنوباً کثیرة اتکالاً علی حبنّا و ولایتنا فان کانت ذنوبهم بینک و بینهم فاصفح عنهم فقد رضینا و ما کان فیما بینهم فاصلح بینهم و قاص بها عن خمسنا و ادخلهم الجنّة و زحزحهم عن النار و لا تجمع بینهم و بین اعدائنا فی سخطک
و در نقل دیگر آمده که می گفتند:
چه می شد اگر روزگــارم تو باشــی
خــــزانم تو باشـی بهــــارم تو باشـی
خدا خواست این قدر تنهــا نباشـــم
گــــــل باغ بی بـرگ و بارم تو باشـی
شنیــدم که می آید از سمت بــاران
بهــــــاری که امیــــدوارم تــو باشــی
الهی کــه تا آخر عمر تنها کسـی را
که من دوست دارم توباشی توباشی
فقط یک هـــوا دارم این که همیشـه
به هرجـا که پا می گــــذارم تو باشی
دلــــم دیگر از درس و دفتـــر گرفتــه
نمی شد که آموزگــــارم تو باشـــــی؟
کمی کودکـــانه است امــا نمی شد
که اسب تو باشم ســـوارم تو باشـی
صدایم کن از حجم این بی کسی هـا
کنـــــار تو باشم کنـــــارم تو باشـــی
تو باشی و بعـــد از تو دنیــــا نباشــد
تو باشی و لیـــل و نهــــارم تو باشی
خـــدا خواست چشمـم براه تو باشد
که مهتاب شبهـــای تــارم تو باشی
به پایـــان شعـــــرم رسیــدم الهـــی
که پایــان این انتظــــــارم تو باشــی
دانی که انتظار تو با ما چه میکند؟
توفان ببین به پهنه دریا چه میکند
آشفته ام چو موج به دریای زندگی
آشفتگی ببین به دل ما، چه میکند
یکدم بپرس این همه غم این همه بلا
در خاطر شکسته زغم ها چه میکند
دور از بهار روی تو بی برگ مانده ام
بی برگ و بار مانده به دنیا چه میکند؟
بنشین ز راه لطف دمی در کنار دل
آخر بپرس این دل تنها چه میکند
در کتاب عشق بنویسید
آن مرد در باران نیامد
آن مرد گناه ما را دید و مثل ابر زمستانی گریه کرد
آن مرد از جاده می آید
بنویسد آن مرد در کنار ماست و ما اورا ندیدیم
آن مرد دلش را به ما خوش نکرد
آن مرد به دنبال 313 جوان مرد نبود
آن مرد زمانش را نیافت
آن مرد باران شد...
آن مرد زیر باران خیس شد
مثل شمع اب شد
آن مرد فکر میکنم فراموش شد...
آن مرد جمعه می آید
جمعه هم فراموش شد... شاید این جمعه بیاید...
ولی جمعه هم از انتظار خیس خسته شد
الهم عجل لولیک الفرج
برای آمدن آن مرد دعا کنیم...