ز لیلایی شنیدم یا علی گفت به
مجنون چون رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دارالجنون است
که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای را باز می کرد
به گوش غنچه کم کم یا علی گفت
چمن با ریزش باران رحمت
دعایی کرد و او هم یا علی گفت
یقین پروردگار آفرینش
به موجودات عالم یا علی گفت
دلا بایست هر دم یا علی گفت
نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
به هر روز و به هر شب یا علی گفت
به هر پیچ و به هر خم یا علی گفت
خمیر خاک آدم را سرشتند
چو بر می خواست آدم یا علی گفت
علی در کعبه بر دوش پیمبر
قدم بنهاد وآن دم یا علی گفت
عصا در دست موسی اژدها گشت
کلیم آنجا مسلّم یا علی گفت
ز بطن حوت ، یونس گشت آزاد
ز بس در ظلمت یم یا علی گفت
به فرقش کی اثر میکرد شمشیر
شنیدم ابن ملجم یا علی گفت
مگر خیبر ز جایش کنده میشد
یقین آن دم علی هم یا علی گفت
تعداد بازدید :
تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 92/2/31
ارسال توسط یاس کبود
آخرین مطالب